آیه 7 سوره ضحی
<<6 | آیه 7 سوره ضحی | 8>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و تو را (در بیابان مکه) ره گم کرده و حیران یافت (در طفولیت که حلیمه دایهات آورد تا به جدّت عبد المطّلب سپارد در راه مکه گم شدی، حلیمه و عبد المطلب سخت پریشان شدند و خدا زود آنها را به تو) ره نمایی کرد.
و تو را بدون شریعت نیافت، پس به شریعت هدایت کرد؟
و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد؟
آيا تو را گمگشته نيافت و هدايتت كرد؟
و تو را گمشده یافت و هدایت کرد،
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«ضَآلاًّ»: گمراه و سرگشته. پیغمبر قبل از نبوّت، دریای موّاج کفر و شرک و ظلم و فسق و جهل و خرافات محیط را میدید و غرقشدگان در آن را نظاره میکرد، امّا راه به جائی نمیبرد. نمیدانست چگونه خالق جهان را بپرستد و بدو نزدیک بشود، و از بارگاه یزدان نجات مردمان را بطلبد. به غار حراء پناه میبرد و شبها و شبها با خود خلوت میکرد و سرگشته در تفکّرات و حیرتزده از مشاهده اوضاع به دنبال نجات میگشت، تا در دل غار حراء نور وحی پرتو افکند و او را به حق رهنمود کرد
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى «6» وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى «7» وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى «8» فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ «9» وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ «10» وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «11»
«6» آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد و سامانت بخشيد. «7» و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد. «8» و تو را تهىدست يافت و بىنياز كرد.
«9» (حال كه چنين است) پس بر يتيم قهر و تندى مكن. «10» و سائل را از خود مران. «11» و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن.
نکته ها
مراد از «آخرت» در آيه «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى» يا روز قيامت است و يا عاقبت كار پيامبر در همين دنيا.
قبل از تولد پيامبر صلى الله عليه و آله، پدرش عبداللّه از دنيا رفت. در كودكى مادرش را از دست داد و هشت ساله بود كه جدش عبدالمطلب از دنيا رفت و از اين رو از درد يتيمان خبر داشت.
جلد 10 - صفحه 517
قرآن مىفرمايد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى» «1» يعنى پيامبر شما حتّى براى يك لحظه گمراه نبوده است. پس مراد از «وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى» آن است كه اگر هدايت الهى نبود، راه به جايى نمىبردى.
چنانكه در سوره شورى آيه 52 مىفرمايد: «ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ» اگر لطف ما نبود تو خبرى از كتاب و ايمان نداشتى.
و در سوره يوسف آيه 3 نيز مىفرمايد: «أَوْحَيْنا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ كُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلِينَ» تو قبل از نزول قرآن از بىخبران بودى.
كلمه «ضال» هم به معناى گمراه است و هم به معناى گمشده، نظير «الحكمة ضالة المؤمن» «2» حكمت گمشده مؤمن است.
آرى پيامبر قبل از نزول وحى متحيّر بود و با نور وحى با دستورات و وظيفه الهى خود آشنا مىشد.
«عائل» به فقير گفته مىشود و «قهر»، غلبه توأم با تحقير است. «نهر» راندن همراه با خشونت است. عنوان نهر آب نيز به خاطر حركت تند آب است.
اگر نيازهاى يتيم تأمين نشود مفاسد اخلاقى و اجتماعى فراوانى جامعه را تهديد مىكند و كمبود محبت ممكن است يتيم را به صورت فردى سنگدل و عقدهاى درآورد.
در حديث مىخوانيم: اميدوار كنندهترين آيات قرآن، آيه «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» مىباشد كه مراد شفاعت است. «3»
رضاى پيامبر در دنيا و آخرت، مورد نظر خداست. چنانكه در دنيا قبله را براى رضاى او تغيير داد تا يهوديان بر او منت ننهند كه رو به بيت المقدّس كه قبله ماست نماز مىگزارى.
«فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها» و در آخرت، مقام شفاعت به او مىدهد تا راضى شود. «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى» «3»
امام باقر عليه السلام دوبار سوگند ياد فرمودند كه مراد از آن عطاى مخصوص كه خداوند به
«1». نجم، 2.
«2». نهجالبلاغه، حكمت 80.
«3». شواهد التنزيل، ج 2، ص 446.
جلد 10 - صفحه 518
پيامبرش عطا خواهد كرد، شفاعت است. «و الله الشفاعة و الله الشفاعة» «1» و امام صادق عليه السلام فرمود: رضايت جدم به اين است كه موحدى در آتش باقى نماند. «2»
امام صادق عليه السلام در ذيل آيه «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» فرمودند: «حدث بما اعطاك الله و فضلك و رزقك و احسن اليك و هداك» «3» آنچه از عطاها، برترىها، رزقها، احسانها و هدايتهاى اوست بازگو كن.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: «التحدث بنعمة الله شكر و تركه كفر» «4» كسى كه آثار نعمتهاى الهى در زندگى او ديده نشود، دشمن خدا و مخالف نعمتهاى اوست.
پیام ها
1- خداوند پيامبرش را از هرگونه قهر و غضب در دنيا و آخرت بيمه كرده است.
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ ...
2- نعمتهاى آخرت، زوال و رنج و نقص نعمتهاى دنيوى را ندارد. «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى»
3- در برابر قطع موقت وحى، خداوند وعده چشمگير به پيامبرش مىدهد.
«وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ»
4- مالكيّت تمام دنيا هم مردان خدا را راضى نمىكند، پس تحقيق وعده خداوند، در جهان ديگرى است. «لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى»
5- جلب رضاى پيامبر، مورد توجه خداست. «فَتَرْضى»
6- رهبر بايد درد آشنا باشد تا درد ديگران را لمس كند. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً، عائِلًا»
7- يتيمى، مانع رسيدن به كمال نيست. «أَ لَمْ يَجِدْكَ»
8- منت گذارى انسان بر انسان زشت است، ولى منت خدا بر انسان يك ارزش است. أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى ...
«1». بحار، ج 8، ص 57.
«2». تفسير صافى.
«3». تفاسير مجمع البيان و نمونه.
«4». وسائل، ج 8، ص 40.
جلد 10 - صفحه 519
9- ياد نعمتهاى الهى، روحيه تشكر از خدا و خدمت به ديگران را در انسان زنده مىكند. أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى ... فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ
10- در هنگام قدرت، از زمان ضعف خود ياد كنيد. «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً»
11- الطاف الهى با واسطه است. «آوى» (مَأوى دادن و غنى كردن خداوند از طريق حضرت ابوطالب و حضرت خديجه بود).
12- پناه دادن به يتيم و غنى كردن فقير، كارى الهى است. «فَآوى- فَأَغْنى»
13- اگر گذشته تلخ خود را ياد كنيد، محرومان را منع و طرد نمىكنيد. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ»
14- رسيدگى به يتيم، به دليل شرايط سنى و روحى او در اولويّت است. «فَلا تَقْهَرْ- فَلا تَنْهَرْ»
15- نعمتها را از خدا بدانيد و به آن مغرور نشويد. «بِنِعْمَةِ رَبِّكَ»
16- بازگو كردن نعمت يك نوع شكرگزارى است. «فَحَدِّثْ»
17- لطف گذشته خداوند، عامل اميد به آينده است. (خدايى كه در گذشته، يتيمى و فقيرى و تحير تو را برطرف كرد، آينده و آخرت تو را بهتر قرار مىدهد.)
وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ ... أَ لَمْ يَجِدْكَ ...
18- خدا زياد مىبخشد ولى كم مىخواهد، فقير را غنى مىكند ولى از ما نمىخواهد فقير را غنى كنيم، فقط مىفرمايد: فقير را طرد نكنيد. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» يتيم را مأوى مىدهد ولى از ما در اين حد مىخواهد كه بر يتيم سلطه نيفكنيم. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ»
19- خداوند، سؤال نكرده عطا مىكند، پس ما لااقل بعد از سؤال و درخواست، به ديگران كمك كنيم. وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى ... وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ
20- نعمتها را محصولِ علم و تخصص و زرنگى خود ندانيد، بلكه لطف او بدانيد بِنِعْمَةِ رَبِّكَ ...
21- ياد نعمتها انسان را از يأس و خودباختگى نجات داده و مقاومت او را در
جلد 10 - صفحه 520
برابر حوادث زياد مىكند. «بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»
22- مهمتر از غذا و لباس براى يتيمان، محبت است. «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ»
23- اگر بيمارى و فقر و سختى براى انسان رخ دهد، ياد ساير نعمتها براى او مرهمى است. «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»
24- نعمتهاى الهى بايد در مسير رشد و تربيت انسان باشد نه غفلت او. «بِنِعْمَةِ رَبِّكَ»
«والحمد للّه ربّ العالمين»
جلد 10 - صفحه 522
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى «7»
وَ وَجَدَكَ ضَالًّا: و يافت تو را راه گم كرده بر در دروازه مكه، وقتى كه حليمه دايه تو را آورده بود تا به جدّ تو سپارد، فَهَدى: پس راه نمود تو را به اينكه جدّت را رسانيد.
گزارش حال- در منهج- چون مادر حضرت از دنيا رفت، حليمه سعديه را
«1» مجمع البيان (چ 1403 هج) ج 5 ص 505.
جلد 14 - صفحه 254
حضرت عبد المطلّب به شرف ارضاع او نامزد نمود. حليمه او را به قبيله خود برد چون مدت رضاع تمام شد، او را برداشت تا به جدّش برگرداند. نزديك مكه در موضعى بگذاشت، بطهارت رفت. چون برگشت رسول را نيافت. از هر كه مىپرسيد، هيچ كس خبر نمىداد- حليمه گويد: فرياد برآوردم يا عبد المطلب، حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را پروردم و بر در مكه او را گم كردم. پس با خود انديشه نمودم، اگر او را نيافتم خود را تلف كنم تا شرمندگى نداشته باشم. در مكّه آمدم و وا محمدا مىگفتم. در اين اثنا پيرى به عصا تكيه كرده، چون جزع مرا ديد، گفت: بيا تا نزد هبل كه اعظم بتان است، رويم شفاعت كند. پس پير نزد خانه كعبه سر و دست هبل را بوسيد. گفت اى فريادرس به فرياد اين زن برس. از او فرزندى به نام محمد گم شده. او را راهنمائى نما. حليمه گويد به محض بردن نام مبارك، هبل و تمام بتان برو درافتادند. هاتفى آواز داد كه اى پير بىخرد دور شو كه هلاك اين بتان به دست مبارك حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است پيرمرد بلرزيد و عصا از دستش بيفتاد و دندانهايش به هم مىخورد، رو به حليمه نمود، گفت: دل مشغول مدار كه او را خدائى هست كه او را به تو برگرداند. چون خبر به عبد المطلب رسيد، شمشير بركشيد و آواز داد كه يا آل غالب! همه جمع شدند پرسيدند چه شده؟ واقعه را گفت. با جمعى از قريش سوار شدند و در شعاب مكه بگشتند، او را نيافتند. اسلحه را بيانداخت. به بيت آمد، طواف نمود، روى به آسمان كرد، گفت: «يا ربّ ردّ ولدى محمّدا ردّ الىّ و اتّخذ عندى يدا» ندائى از آسمان به او رسيد: جزع مكنيد، حضرت محمد را خدائى هست كه حافظ و ناصر او است. عبد المطلب گفت: كجا است؟ آواز آمد: در وادى تهامه نزديك فلان درخت. عبد المطلب با خدم رفتند، حضرت را يافتند. او را بوسيد و در پيش خود جاى داد «1».
«1» منهج الصادقين (چ سوم) ج 10، ص 276- 275.
جلد 14 - صفحه 255
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الضُّحى «1» وَ اللَّيْلِ إِذا سَجى «2» ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى «3» وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى «4»
وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى «5» أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى «6» وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدى «7» وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى «8» فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ «9»
وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ «10» وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «11»
ترجمه
سوگند بوقت بلند شدن آفتاب
و بشب وقتى كه مستقرّ گردد تاريكى آن
ترك ننمود تو را پروردگار تو و دشمن نداشت تو را
و هر آينه آخرت بهتر است براى تو از دنيا
و هر آينه بعد از اين عطا ميكند بتو پروردگارت پس خشنود ميشوى
آيا نيافت تو را يتيم پس مأوى داد
و يافت تو را گمشده پس راهنمائى كرد
و يافت تو را عيالمند پس بىنياز نمود
و امّا طفل يتيم را پس مورد قهر قرار مده
و امّا سائل و گدا را پس بدرشتى محروم منما
و امّا بنعت پروردگارت پس سخنرانى كن.
تفسير
خداوند متعال سوگند ياد فرموده بوقت بلند شدن آفتاب كه بهترين اوقات روز است براى انجام امور و وقت اعتدال هوا در تابستان و زمستان است و بشب در وقتى كه كامل و مستقرّ گردد تاريكى آن و مخفى شوند مبصرات از انظار و ساكن گردند مردم از رفتار براى آنكه قطع ننموده است وحى خود را از پيغمبر اكرم مانند كسيكه وداع نمايد با كسى و ترك كند روابط خود را با او و ودعك بتخفيف بمعناى تركك نيز قرائت شده و در مجمع آنرا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده و نيز بغض و عداوتى با آنحضرت پيدا ننموده است چون در جوامع نقل نموده كه وحى چندى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نرسيد پس مشركين گفتند خداى
جلد 5 صفحه 401
محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با او وداع نموده و عداوت ورزيده پس اين سوره نازل شد و قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اول سورهاى كه بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد اقرء باسم ربّك الّذى خلق بود پس تأخير افتاد در تشرّف جبرئيل و نزول قرآن و خديجه عليها السلام عرض كرد شايد خداوند ترك فرموده تو را و لذا نميفرستد نزد تو پس نازل نمود خداوند ما ودّعك ربّك و ما قلى و بعد از اين مژده داده به پيغمبر خود كه هر آينه اواخر امر دعوت او بهتر و با پيشرفت مقرونتر است براى او از اوائل آن يا آخرت براى او بهتر از دنيا است و هر آينه خداوند بقدرى در آخرت باو عطا فرمايد از بهشت چنانچه قمى ره نقل نموده و از قبول شفاعت نسبت باهل توحيد چنانچه از محمد حنفيّه نقل شده تا راضى شود و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه راضى ميشود جدّ من بآنكه باقى نماند در آتش موحّدى و نيز از آن حضرت نقل نموده كه يك روز پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد شد بر حضرت فاطمه عليها السلام و در بر او كسائى بود از پشم شتر و آسيا ميكرد بدست خود و شير ميداد طفل خود را و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آن حال را مشاهده فرمود ديدگانش پر از اشك شد و فرمود اى دختر من سبقت گير بتلخى دنيا براى شيرينى آخرت و خداوند نازل فرموده بر من و لسوف يعطيك ربّك فترضى و بعد از اين بيان فرموده نعمتهاى خود را كه از اول عمر باو انعام فرموده و كاشف از محبوبيّت ديرين آن حضرت نزد خداوند است باين تقريب كه آيا نيافت خداوند تو را يتيم و بىپدر از وقت ولادت و بىمادر پس از چند سال پس جاى داد تو را در حجر جدّت عبد المطّلب و پس از وفات او در تحت كفالت عمّت ابو طالب كه برادر ابو ينى پدرت عبد اللّه است و تا آخر عمر با كمال عزت و تمام قدرت از تو نگهدارى و حمايت نموده و مينمايد و يافت تو را گمشده از دايهات حليمه سعديّه در راه مكّه وقتى كه ميخواست رد كند تو را بجدت پس هدايت فرمود تو را و رسانيد بآن بزرگوار تو را چنانچه مورّخين نقل نمودهاند و يافت تو را فقير پس بىنياز نمودت بمال خديجه محترمه كه تمام ثروت فوق العاده خود را در تحت اختيار تو قرار داد ميخواهد بفرمايد همين طور كه تا كنون مشمول عنايات ما بودى بعد از اين هم خواهى بود آنچه ذكر شد معانى ظاهرى آيات اخيره است ولى عياشى ره از امام رضا عليه السّلام نقل
جلد 5 صفحه 402
نموده كه مراد از يتيم فرد بى مثل در ميان مخلوق است كه خداوند مردم را در پناه او جاى داده و مراد از ضالّ گمشده از قومى است كه معرفت بمقام و فضل او نداشتند پس هدايت فرمود خداوند آنها را باو و مراد از عائل نگهدار و سرپرست اقوامى است كه نگهدارى و سرپرستى نمود از آنها بعلم و دانش پس بىنياز فرمود آنان را خداوند بوجود او و قمى ره اين معنى را از يكى از صادقين عليهما السلام نقل نموده و نيز نقل نموده كه مراد از يتيم بىمثل است و لذا درّ را يتيم خواندهاند چون مانند ندارد و مراد از بىنياز نمودن خدا آن حضرت را بىنيازى او بسبب وحى است از آنكه بپرسد از كسى چيزى را و در حديث عيون از حضرت رضا عليه السّلام و وجدك عائلا فاغنى باستجابت دعا تفسير شده و بعضى بىنيازى آن حضرت را بقناعت و مقام رضاى او تفسير نمودهاند و اقوال ديگرى هم در اين مقام از مفسّرين نقل شده كه چون منطبق با ظاهر آيات و روايات نبود حقير ذكر ننمودم و در تعقيب اين آيات براى گوشزد مردم خداوند حبيب خود را مخاطب قرار داده ميفرمايد پس امّا يتيم را مقهور و مظلوم در نفس و مال منما و تعدّى و تجاوز و ستم در حق او روا مدار و چنانچه گفتهاند اين عادت عرب بوده و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بعمل خود كه بسيار به ايتام احسان و محبت و نوازش ميفرمود و بتوصيه و سفارشى كه مكرر در باره آنها بمسلمانان فرمود اين خوى زشت را از ميان آنها برطرف فرمود و امّا سائل و گدا را مطرود و رانده از درگاه منما و درشتى با او مكن چون بايد محروم نشود اگر چه بنصف خرما باشد و در صورت عدم تمكّن بنرمى و ملاطفت بايد از او جواب گوئى كرد و عذر خواهى نمود چنانچه مستفاد از روايات است و بعضى گفتهاند مراد آن است كه جواب سؤال از مسئله علمى را بده و امّا بنعمت پروردگارت كه در اين سوره براى تو تعداد شده و ساير نعم الهى كه شامل حال تو شده از مقام نبوّت و ولايت و امامت و قرآن و احكام و اخلاق حسنه و صفات فاضله خبر ده و شكر گزار باش و آشكار كن آنرا و مخفى منما چون اظهار نعمت شكر منعم و اخفاء آن كفران نعمت است و در روايات باين مضامين و به اظهار دين حق و بيان احكام اسلام و عطاياى الهى نسبت بآن حضرت و امثال اينها تفسير شده است و ثواب قرائت اين سوره هم در ذيل سوره الشمس گذشت و الحمد للّه على نعمه و آلائه.
جلد 5 صفحه 403
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي «7»
در تفسير اينکه آيه اقوال مفسرين بسيار است که از آنها بوي كفر و ضلالت ميآيد و حقير شرم ميكنم از نقل اينکه اقوال و اكتفاء ميكنم بنقل اخباري که از حضرت رضا (ع) در مباحثه با مأمون و ساير اخبار که خلاصه آن اينكه حضرت در نظر كفار و مشركين که معرفت بمقامات و شئونات آن نداشتند و او را در ضلالت ميپنداشتند خداوند تبارك و تعالي چنان قلوب آنها را منقلب كرد که او را هادي کل شناختند بمعجزات باهرات و نزول قرآن و علوم ظاهر از آن حضرت و اخلاق حميده او و رفتار و كردار او که مفاد آيه شريفه در سوره بعد است: وَ رَفَعنا لَكَ ذِكرَكَ.
اقول: آنچه بنظر ميرسد اگر نگوئيد که تفسير برأي است اينكه ممكن في حد ذاته ليس صرف است هيچ از خود ندارد هر چه دارد از خداي خود دارد مفاد اينکه جمله شايد اينکه باشد که تو از خود هيچ نداشتي اينکه همه شئون و مقامات که اشرف ممكنات شدهاي خداي متعال بتو عنايت فرموده و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 7)- بعد به ذکر نعمت دوم پرداخته، میفرماید: «و تو را گمشده یافت و هدایت کرد» (و وجدک ضالا فهدی).
آری! تو هرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودی، و ما این نور را در قلب تو افکندیم که به وسیله آن انسانها را هدایت کنی! چنانکه در جای دیگر میفرماید: «تو نه کتاب را میدانستی و نه ایمان را (از محتوای قرآن و اسلام قبل از نزول وحی آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگانمان را بخواهیم هدایت میکنیم» (شوری/ 52).
بنابر این منظور از «ضلالت» در اینجا نفی ایمان و توحید و پاکی و تقوا نیست، بلکه نفی آگاهی از اسرار نبوت، و قوانین اسلام، و عدم آشنائی با این حقایق بود، ولی بعد از بعثت به کمک پروردگار بر همه این امور واقف شد و هدایت یافت.
ج5، ص526
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم